ژوئن 2022
اعتبار: GETTY/BETTMANN
انگلیسی
8 دقیقه
فرصتها زاییده بحران هستند، اما خطوطی که آنها را به هم متصل میکنند، مستقیم نیستند
رویدادهای سالهای اخیر، و اخیراً همهگیری COVID-19 و جنگ در اوکراین، همه ما را مجبور کرده است که با برخی از خطرات ذاتی دنیای به هم پیوسته خود مقابله کنیم. در قرن بیست و یکم، به نظر می رسد که بزرگ ترین تهدید برای ثبات بین المللی در وابستگی متقابل بیشتر جوامع ما نهفته است، و قدرت شوک از هر نقطه در جهان را تقویت می کند تا سیستمی شود.
تاریخ با این تصور جامعه مقابله می کند که چالشی که این دنیای به هم پیوسته فزاینده ارائه می کند جدید است. در نیمه اول قرن بیستم، جهان از شوکی به شوک دیگر متحول شد: جنگ جهانی اول، آنفولانزای اسپانیایی، انقلابهای کمونیستی، رکود بزرگ که مشخصه آن بلوکهای تجاری رقیب بود، و بحران ژئوپلیتیک جهانی که توسط قدرتهای محور ایجاد شد. در جنگ جهانی دوم
پس از سال 1940، تلاشهایی برای ایجاد نظم جهانی جدید با محوریت سازمان ملل متحد (سازمان ملل) آغاز شد. با گذشت زمان، به نظر می رسید که تداوم تکثیر و تخصصی شدن سازمان های چند جانبه نشان دهنده موفقیت آنها باشد و در اوایل دهه 2000، مزایای چندجانبه گرایی نهادینه شده بدیهی بود و تا حد زیادی بدون مناقشه باقی ماند.
قرن بیست و یکم به این مفهوم پایان داده است که نهادهای بین المللی می توانند شوک ها را پیش بینی و مدیریت کنند. اتهاماتی مبنی بر اینکه سازمان بهداشت جهانی طرفدار است و سازمان ملل متحد در واکنش به جنگ در اوکراین شکست خورده است، با صحبت از قدرتهای دموکراتیک در مقابل قدرتهای استبدادی، احیای و تاکید مجدد خطوط جنگ سرد را به همراه داشت. در حالی که جهان نگاه خود را به ترکیه و چین به عنوان میانجیهای احتمالی برای پایان دادن به جنگ معطوف میکند، نظم جهانی ایجاد شده در سال 1945 - و نهادهای لیبرالی که آن را تجسم میدهند - بیش از هر زمان دیگری در معرض خطر به نظر میرسد. این در حالی است که ما با احتمال واقعی شوکهای بیشتری روبرو هستیم که به شدت ثبات سیاسی، انسجام اجتماعی، چشمانداز اقتصادی و سیستمهای طبیعی حامی ما را تهدید میکند.
مدیریت شوک های آینده
این مصیبت ها پس از بیش از 20 سال چالش بر سر سیستم سازمان ملل اتفاق می افتد. مشکلات سازمان ملل متحد گاهی با عملیات بسیاری از آژانس های تخصصی آن در هم آمیخته می شود. اینها خطری را ایجاد می کند که سیستم سازمان ملل متحد راه جامعه ملل، اولین نهاد بین دولتی جهان را که از بسیاری جهات پیشرو و سنگ بنای نهادهای سازمان ملل متحد پس از آن بود، در پیش بگیرد. با توجه به تاریخ بسیج شده توسط بازیگران در همه طرف ها در جنگ اوکراین، آیا این تاریخ شکست می تواند درسی به ما بیاموزد، زیرا با چالش شوک های آینده روبرو هستیم؟
نگاه طولانی به تاریخ به ما نشان می دهد که بهتر است دوره های زمانی تاریخی را دوران ثبات یا بحران، تعادل یا شوک ندانیم. این را توییت کنید
ابتدا و بلافاصله، نگاه طولانی به تاریخ به ما نشان میدهد که بهتر است دورههای زمانی تاریخی را دورههای ثبات یا بحران، تعادل یا شوک در نظر نگیریم. نیمه اول قرن بیستم دوره ای از شوک های پایان ناپذیر نبود که دوران جنگ سرد پایدار بود - نظمی جهانی که ظاهراً توسط دو ابرقدرت، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تعیین شده بود و به طور هماهنگ توسط آن نظارت و مدیریت می شد. نهادهای جهانی لحظه تک قطبی ایالات متحده، که پس از پایان جنگ سرد رخ داد، به طور مشابه پیچیدگی های عمیق تری را پوشانده است. یک تغییر قدرت جدید در حال انجام است، اما این فقط به نفع چین نیست. احتمال اینکه چین تنها قدرت مسلط در قرن بیست و یکم باشد، بیشتر از ایالات متحده در قرن بیستم نیست.
بهتر است مشکل پیش روی خود را به عنوان یکی از مدیریت تلاطم ها پیش بینی کنیم تا اینکه هر شوک را جداگانه ببینیم. این ما را تشویق می کند که از دوگانگی بین ثبات و تغییر اجتناب کنیم، با زمان بندی متفاوت آنها روبرو شویم و رابطه بین انواع مختلف شوک ها را تشخیص دهیم. به عنوان مثال، به ما کمک می کند تا بفهمیم که اختلال فعلی در عرضه مواد غذایی و کود در اوکراین عواقبی خواهد داشت که بیشتر از جنگ ادامه خواهد داشت. این همان چیزی است که پس از سال 1918 اتفاق افتاد، زمانی که توسعه سریع بازارهای خارج از کشور برای ایالات متحده از رونق به رکود تبدیل شد، با اثرات ماندگار بر قیمت گندم آمریکای شمالی که پیامدهایی برای سیاست تجاری و دیپلماسی ایالات متحده داشت. اثرات جابجایی جمعیت پس از هر دو جنگ جهانی به طور مشابه طولانی مدت بود. در دهه یا بیشتر پس از پایان این جنگ ها، غرب تا حد زیادی تعداد زیادی از آواره های اروپای مرکزی و شرقی را که هنوز در اردوگاه های موقت زندگی می کردند، فراموش کرد. اگر کشورهایی مانند لهستان به تنهایی با چالش اجتماعی-اقتصادی که برای مدتی ادامه خواهد داشت، کنار بیایند، خطرات برای همبستگی اروپا قابل توجه خواهد بود.
یکی از درسهای اصلی – اگر نگوییم درس کلیدی – از شکست همکاریهای بینالمللی و حکمرانی جهانی در مسیر جنگ جهانی دوم، مرکزیت مطلق اقتصاد سیاسی بود. تلاشهای مداومی برای ترویج هنجارها و شیوههای جدید بینالمللی وجود داشت که هماهنگی و همکاری را در طول دهههای 1920 و 1930 میان دموکراسیهای لیبرال تسهیل میکرد. این تاریخ مشترک - و اطلاعاتی که ایجاد کرد - سنگ بنای ایجاد نظم جدیدی بود. و برنامه ریزی برای آن از اوایل سال 1940 آغاز شد. دیپلمات های قرن بیست و یکم این را نباید فراموش کنند، حتی با وجود اینکه مسائل ژئوپلیتیک لزوماً در کوتاه مدت در کانون توجه قرار می گیرند.
هنرمندان اوکراینی در حال استخراج تاریخ مقاومت فرهنگی خود در برابر جوزف استالین در اواخر دهه 1920 و 1930 هستند، زیرا آنها بار دیگر در برابر امپریالیسم روسیه مقاومت می کنند. این یک یادآوری آشکار است که نظم جهانی توسط رهبران سیاسی از بالا جعل نمی شود. دهه 1920، بیش از هر دهه گذشته، با امواج بسیج اجتماعی حول مسائل بین المللی مربوط به جنگ و صلح در سراسر طیف سیاسی مشخص شد. بسیاری از سازمانهای غیردولتی که در حال حاضر از غیرنظامیان آواره اوکراینی حمایت میکنند، از فعالیتهای محلی و مردمی رشد کردهاند. رویدادهای اخیر نشان دهنده تغییری قوی شبیه به دهه 1920 است، با ادعای عدالت در بسیاری از نقاط جهان که فرصتی برای جلب مجدد منافع عمومی در سازمان های بین المللی (نه فقط کنشگری) فراهم می کند.
از محلی تا جهانی
و این راه حل ها چگونه باید باشند؟ همه گیری جهانی بر اهمیت محلی به جهانی تأکید کرده است. مبارزه با همهگیریهای تیفوس، وبا و سل در دهه 1920 مکانیسمهای بینالمللی همکاری علمی و بشردوستانه را ایجاد کرد که حتی با وارد شدن جنگ کشورها با یکدیگر ادامه یافت. این شیوهها نیاز به تعهد جهانی برای حمایت از برنامههای محلی و مبتنی بر جامعه را که شامل حمایت اقتصادی و مالی و همچنین مراقبتهای بهداشتی بهتر میشود، تشخیص داد. در سال 1945، این تاریخ باعث پیدایش نهادهای جدید حکمرانی جهانی در زمینه بهداشت و اقتصاد شد - سازمان بهداشت جهانی، سازمان غذا و کشاورزی، صندوق بینالمللی پول،
ایجاد نهادهای مشارکتی حاکمیت جهانی از صفر بسیار دشوار است. در سال 1945، جامعه ملل چند منظوره جای خود را به نهادهای تک منظوره سازمان ملل داد و نشان داد که رشته ها و اشکال حکومت از یکدیگر مجزا هستند - بهداشت، غذا، امور مالی، تجارت، ژئوپلیتیک، مردم آواره، تغییرات آب و هوا. رویدادهای چند سال گذشته، و به ویژه همهگیری کووید-19 و جنگ در اوکراین، روشن میکند که اینطور نیست. شناخت چگونگی ارتباط مسائل اقتصادی و اجتماعی باید در تلاشهای آینده برای جلوگیری از تشدید تنشهای ژئوپلیتیکی نقش محوری داشته باشد. هنگام برنامهریزی برای آینده - و ما نیاز به برنامهریزی داریم - باید به چگونگی شوکهایی مانند جابجایی جمعیت، بیماریها، درگیریهای ژئوپلیتیکی، نوآوریهای فناورانه مخرب، توجه زیادی داشته باشیم. و تغییرات اقلیمی و چگونگی تأثیر و هماهنگی تعامل چند سازمانی و دولتی. مدیریت این شوک ها را نمی توان به نهادهای فردی مانند سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) یا صندوق بین المللی پول واگذار کرد.
مهمتر از همه، جنگ در اوکراین بر اهمیت نهادهای منطقه ای برای حکومت جهانی تأکید کرده است. پرسشهای چند دههای که ظاهراً رو به مرگ است، در مورد اینکه ناتو، اتحادیه اروپا، و شورای امنیت سازمان ملل متحد و مجمع عمومی چگونه باید در رابطه با امنیت انسانی با یکدیگر ارتباط داشته باشند، اکنون زنده و داغ هستند. اگر حکمرانی منطقهای کلیدی باشد، پیامدهای جهانی نهادهای جدید منطقهای، مانند بانک سرمایهگذاری زیرساختهای آسیایی، چندان روشن نیست. حکومت جهانی، همانطور که تاریخ سازمان ملل متحد نشان می دهد، به شدت وابسته به مسیر است. اگر این یک دستور کار اصلاحی جدید و امکان اقدام را ارائه دهد، چالش های بازگشت ژئوپلیتیک، اگر گاهی ترسناک باشد، باید آشنا باشد. در حالی که بسیاری از مفسران به درس های تلخ دهه 1930 و سال های اولیه جنگ سرد می پردازند، در واقع، سیاست قدرت، چشم انداز حکومت جهانی را برای کل قرن بیستم شکل داد و محدود کرد. به رسمیت شناختن این یک فرصت است زیرا یادآوری می کند که استدلال موافق یا مخالف همکاری و سازمان بین المللی تلاش های رقیب برای یافتن راه حل برای معضلات مشترک است. جنگ در اوکراین به وضوح نشان می دهد که برای همه رهبران دولت، قلمرو روابط بین الملل جایی است که آنها کمترین کنترل را دارند. به طرز متناقضی، اگرچه جنگ نشان دهنده شکست گفت وگو است، اما درسی در مورد اهمیت همکاری و دیپلماسی نهادینه شده موثر است. همکاری و سازماندهی بین المللی تلاش های رقیب برای یافتن راه حل برای معضلات مشترک است. جنگ در اوکراین به وضوح نشان می دهد که برای همه رهبران دولت، قلمرو روابط بین الملل جایی است که آنها کمترین کنترل را دارند. به طرز متناقضی، اگرچه جنگ نشان دهنده شکست گفت وگو است، اما درسی در مورد اهمیت همکاری و دیپلماسی نهادینه شده موثر است. همکاری و سازماندهی بین المللی تلاش های رقیب برای یافتن راه حل برای معضلات مشترک است. جنگ در اوکراین به وضوح نشان می دهد که برای همه رهبران دولت، قلمرو روابط بین الملل جایی است که آنها کمترین کنترل را دارند. به طرز متناقضی، اگرچه جنگ نشان دهنده شکست گفت وگو است، اما درسی در مورد اهمیت همکاری و دیپلماسی نهادینه شده موثر است.
دیپلماسی لزوماً باید بر چالش فوری تأمین صلحی که به حاکمیت اوکراین احترام میگذارد و در عین حال به نیاز آن و روسیه به امنیت توجه میکند، تمرکز کند، اما پیامدهای آن برای شهرت قوانین و نهادهای بینالمللی نباید نادیده گرفته شود. محاکمه جنایات جنگی به طور قابل درک در خط مقدم بحث عمومی است. اما یکی از سخت ترین مشکلات پس از جنگ جهانی اول، چگونگی بازگشایی تجارت بین المللی پس از تحریم های طولانی مدت بود. محاصره قدرت های مرکزی توسط متفقین، ظهور ابزارهای حقوقی حمایتی را تسهیل کرد که تا دهه 1960 مانع از بهبود تجارت جهانی شد. حمایتگرایی نه تنها به دلیل رونق و رکود در دهههای 1920 و 1930، بلکه به دلیل هنجارها و شیوههای تجارت آزاد که توسط قدرتهای پیروز ترسیم شده بود، پایدار ماند. به ویژه بریتانیا و ایالات متحده - به شدت ناعادلانه تلقی شدند. اگرچه شرایط صلح ایجاب میکرد که آلمان و اتریش کاملاً آزاد شوند، اما همان بند حقوقی مورد علاقهترین کشور در معاهدات صلح پاریس شامل مقرراتی برای بریتانیا و ایالات متحده برای تقویت حقوقی حفاظت از خود بود. با گذشت زمان، تصور عمومی در آلمان و اتریش مبنی بر اینکه متفقین برای خود قرارداد ویژه ای منعقد کرده اند، به مشروعیت حل و فصل و نیز شهرت دولتمردان منتخب دموکراتیک که در سال 1919 آن را امضا کردند، لطمه زد. این به ما یادآوری می کند که اگرچه نیاز به همکاری ممکن است بدیهی باشد، معنای همکاری این نیست. ما باید دائماً پذیرای دیدگاههای جایگزین در مورد نظم و حکومت باشیم. همان بند حقوقی مورد علاقه ترین ملت در معاهدات صلح پاریس شامل مقرراتی برای بریتانیا و ایالات متحده برای تقویت حقوقی حفاظت از خود بود. با گذشت زمان، تصور عمومی در آلمان و اتریش مبنی بر اینکه متفقین برای خود قرارداد ویژه ای منعقد کرده اند، به مشروعیت حل و فصل و نیز شهرت دولتمردان منتخب دموکراتیک که در سال 1919 آن را امضا کردند، لطمه زد. این به ما یادآوری می کند که اگرچه نیاز به همکاری ممکن است بدیهی باشد، معنای همکاری این نیست. ما باید دائماً پذیرای دیدگاههای جایگزین در مورد نظم و حکومت باشیم. همان بند حقوقی مورد علاقه ترین ملت در معاهدات صلح پاریس شامل مقرراتی برای بریتانیا و ایالات متحده برای تقویت حقوقی حفاظت از خود بود. با گذشت زمان، تصور عمومی در آلمان و اتریش مبنی بر اینکه متفقین برای خود قرارداد ویژه ای منعقد کرده اند، به مشروعیت حل و فصل و نیز شهرت دولتمردان منتخب دموکراتیک که در سال 1919 آن را امضا کردند، لطمه زد. این به ما یادآوری می کند که اگرچه نیاز به همکاری ممکن است بدیهی باشد، معنای همکاری این نیست. ما باید دائماً پذیرای دیدگاههای جایگزین در مورد نظم و حکومت باشیم. تصور عمومی در آلمان و اتریش مبنی بر اینکه متفقین برای خود قرارداد ویژه ای منعقد کرده اند، به مشروعیت حل و فصل و نیز شهرت دولتمردان منتخب دموکراتیک که در سال 1919 آن را امضا کردند، لطمه زد. این به ما یادآوری می کند که اگرچه ممکن است نیاز به همکاری وجود داشته باشد. بدیهی است، معنای همکاری نیست. ما باید دائماً پذیرای دیدگاههای جایگزین در مورد نظم و حکومت باشیم. تصور عمومی در آلمان و اتریش مبنی بر اینکه متفقین برای خود قرارداد ویژه ای منعقد کرده اند، به مشروعیت حل و فصل و همچنین اعتبار دولتمردان منتخب دموکراتیک که در سال 1919 آن را امضا کردند، لطمه زد. این به ما یادآوری می کند که اگرچه ممکن است نیاز به همکاری وجود داشته باشد. بدیهی است، معنای همکاری نیست. ما باید دائماً پذیرای دیدگاههای جایگزین در مورد نظم و حکومت باشیم.
هنرمندان اوکراینی در حال استخراج تاریخ مقاومت فرهنگی خود در برابر جوزف استالین در اواخر دهه 1920 و 1930 هستند، زیرا آنها بار دیگر در برابر امپریالیسم روسیه مقاومت می کنند. این را توییت کنید
در نهایت، شایان ذکر است که در حالی که منتقدان اتریشی و آلمانی نظام بینالملل که پس از سال 1919 ظهور کرد، از شرایط صلح ناراضی بودند، این دولتها آن را از طریق مکانیسمهای جامعه ملل به چالش کشیدند. این نهاد و نظم جهانی تنها زمانی با چالش وجودی روبرو شد که دولت ناسیونال سوسیالیست - یک گروه حاشیه ای در دهه 1920 - تصمیم گرفت اتحادیه را به چالش بکشد و با ژاپن و ایتالیا و بریتانیا و فرانسه به نیروهای خود بپیوندد تا از جنگ دیگری جلوگیری کند. با استراتژی متحدانی که به دنبال کمک به اوکراین هستند باید به قوانین بینالمللی و سازمانهایی که آن را تجسم میدهند رجوع کنند و در عین حال نیاز به اصلاحات را تشخیص دهند. کار در خارج از این سازمان ها، در تلاش های درهم آمیخته برای حل و فصل سریع، همانطور که نویل چمبرلین در سال 1938 در مونیخ به دنبال انجام آن بود.
آشفتگی می تواند افراد، مؤسسات و دولت ها را به محدودیت های خود سوق دهد. تاریخ نشان می دهد که به طور همزمان حمایت خلاق، کثرت گرایانه و پویا را تقویت می کند که منجر به شیوه های جدید همکاری، اغلب در تاریک ترین ساعات تاریخ می شود. بیایید هدفمند بمانیم - اگر نه همیشه خوشبین - زیرا برای مدتی آینده با چالش آشفتگی در جهان خود روبرو هستیم.
پادکست
پاتریشیا کلاوین استاد تاریخ مدرن در دانشگاه آکسفورد است. در این پادکست، رودا متکالف، روزنامهنگار از کلاوین میپرسد که پیامدهای ژئوپلیتیکی جنگ چه معنایی برای جهانیشدن دارد.
پاتریشیا کلاوین استاد تاریخ مدرن در دانشگاه آکسفورد و عضو کالج ورسستر است.
https://www.imf.org/en/Publications/fandd/issues/2022/06/turbulence-and-the-lessons-of-history-patricia-clavin