از ویکیپدیا، دانشنامه آزاد
| نویسنده | ساموئل پی هانتینگتون |
|---|---|
| کشور | ایالات متحده |
| زبان | انگلیسی |
| ناشر | سیمون و شوستر |
تاریخ انتشار | 1996 |
| شابک | 978-0-684-84441-1 |
برخورد تمدن ها نظریه ای است مبنی بر اینکه هویت فرهنگی و مذهبی مردم منبع اصلی درگیری در جهان پس از جنگ سرد خواهد بود . [1] [2] [3] [4] [5] دانشمند علوم سیاسی آمریکایی ساموئل پی هانتینگتون استدلال کرد که جنگهای آینده نه بین کشورها، بلکه بین فرهنگها خواهد بود. [1] [6] در یک سخنرانی در سال 1992 در مؤسسه امریکن اینترپرایز پیشنهاد شد ، که سپس در مقاله ای در سال 1993 Foreign Affairs با عنوان "برخورد تمدن ها؟"، [7] ارائه شد.در پاسخ به کتاب شاگرد سابقش فرانسیس فوکویاما در سال 1992، پایان تاریخ و آخرین انسان . هانتینگتون بعداً تز خود را در سال 1996 در کتاب «برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی» گسترش داد . [8]
خود این عبارت قبلاً توسط آلبر کامو در سال 1946، [9] توسط گیریلال جین در تحلیل او از مناقشه آیودیا در سال 1988، [10] [11] توسط برنارد لوئیس در مقاله ای در شماره سپتامبر 1990 ماهنامه آتلانتیک با عنوان استفاده شد. "ریشه های خشم مسلمانان" [12] و توسط مهدی المنجرا در کتاب خود "La première guerre civilisationnelle" منتشر شده در سال 1992. [13] [14] حتی قبل از آن، این عبارت در کتابی در سال 1926 در مورد خاورمیانه توسط باسیل آمده است. ماتیوس : اسلام جوان در سفر: مطالعه ای در برخورد تمدن ها(ص 196). این عبارت برگرفته از «برخورد فرهنگها» است، که قبلاً در دوره استعمار و دوران بل اپوک استفاده میشد . [15]
هانتینگتون تفکر خود را با بررسی نظریه های گوناگون در مورد ماهیت سیاست جهانی در دوره پس از جنگ سرد آغاز کرد. برخی از نظریه پردازان و نویسندگان استدلال کردند که حقوق بشر ، لیبرال دموکراسی و اقتصاد بازار آزاد سرمایه داری تنها جایگزین ایدئولوژیک باقی مانده برای ملت ها در جهان پس از جنگ سرد شده است. به طور خاص، فرانسیس فوکویاما استدلال کرد که جهان به معنای هگلی به « پایان تاریخ » رسیده است .
هانتینگتون بر این باور بود که در حالی که عصر ایدئولوژی به پایان رسیده است، جهان فقط به حالت عادی بازگشته است که مشخصه آن تضاد فرهنگی است. او در پایان نامه خود استدلال کرد که محور اصلی درگیری در آینده در امتداد خطوط فرهنگی خواهد بود. [16] به عنوان یک بسط، او معتقد است که مفهوم تمدن های مختلف ، به عنوان بالاترین مقوله هویت فرهنگی ، به طور فزاینده ای در تحلیل پتانسیل تضاد مفید خواهد بود. هانتینگتون در پایان مقاله فارن افرز در سال 1993 خود با عنوان "برخورد تمدن ها؟" می نویسد: "این برای حمایت از مطلوبیت تضادهای بین تمدن ها نیست، بلکه برای ارائه یک فرضیه توصیفی است که آینده ممکن است چگونه باشد . "[7]
علاوه بر این، برخورد تمدن ها، برای هانتینگتون، نشان دهنده توسعه تاریخ است. در گذشته، تاریخ جهان عمدتاً در مورد مبارزات بین پادشاهان، ملت ها و ایدئولوژی ها بود، مانند آنچه در تمدن غرب دیده می شود . با این حال، پس از پایان جنگ سرد ، سیاست جهانی وارد مرحله جدیدی شد که در آن تمدنهای غیرغربی دیگر دریافتکنندگان تمدن غربی نیستند، بلکه به بازیگران مهم دیگری تبدیل شدهاند که برای شکلدهی و حرکت تاریخ جهان به غرب میپیوندند. [17]
تمدن های بزرگ از نظر هانتینگتون [ ویرایش ]
برخورد تمدن ها از نظر هانتینگتون (1996) برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی [18]
هانتینگتون در پایان نامه خود جهان را به "تمدن های بزرگ" تقسیم کرد: [19] [2]
- تمدن غرب ، شامل ایالات متحده و کانادا، اروپای غربی و مرکزی، استرالیا، اقیانوسیه و بیشتر فیلیپین است. به گفته هانتینگتون ، این که آیا آمریکای لاتین و کشورهای عضو سابق اتحاد جماهیر شوروی شامل تمدنهای مجزای خود هستند یا خیر، به گفته هانتینگتون، در آینده مهمی برای آن مناطق خواهد بود. دیدگاه سنتی غرب تمدن غرب را با کشورها و فرهنگ مسیحی غربی ( کاتولیک - پروتستان ) یکی می دانست. [20]
- تمدن آمریکای لاتین ، از جمله آمریکای جنوبی (به استثنای گویان ، سورینام و گویان فرانسه )، آمریکای مرکزی ، مکزیک ، کوبا و جمهوری دومینیکن را می توان بخشی از تمدن غرب در نظر گرفت. بسیاری از مردم آمریکای جنوبی ، آمریکای مرکزی و مکزیک خود را اعضای کامل تمدن غرب می دانند.
- تمدن ارتدکس شامل بلغارستان ، قبرس ، گرجستان ، یونان ، رومانی ، بخشهای بزرگی از اتحاد جماهیر شوروی سابق و یوگسلاوی است .
- کشورهایی که اکثریت غیر ارتدوکس دارند معمولاً مستثنی هستند، مانند آذربایجان مسلمان و آلبانی مسلمان و بیشتر آسیای مرکزی ، و همچنین مناطق اکثریت مسلمان در بالکان ، قفقاز و مناطق مرکزی روسیه مانند تاتارستان و باشقورتستان ، اسلوونی کاتولیک رومی و کرواسی ، پروتستان. و کشورهای کاتولیک بالتیک . با این حال، ارمنستان ، علیرغم ایمان غالبش، کلیسای حواری ارمنی ، به جای کلیسای ارتدکس شرقی ، بخشی از ارتدکس شرقی است.و قزاقستان نیز با وجود مذهب غالب آن که اسلام سنی است، شامل می شود .
- دنیای شرق ترکیبی از تمدن های بودایی ، چینی ، هندو و ژاپنی است .
- مناطق بودایی بوتان ، کامبوج ، لائوس ، مغولستان ، میانمار ، سریلانکا و تایلند جدا از تمدنهای دیگر شناخته میشوند، اما هانتینگتون معتقد است که آنها تمدن بزرگی به معنای روابط بینالمللی را تشکیل نمیدهند.
- تمدن سینی چین، کره ، سنگاپور ، تایوان و ویتنام . این گروه همچنین شامل دیاسپورای چینی به ویژه در رابطه با آسیای جنوب شرقی است.
- تمدن هندو، عمدتاً در هند ، بوتان و نپال واقع شده و از نظر فرهنگی توسط مهاجران جهانی هندی به آن پایبند است .
- ژاپن ترکیبی از تمدن چینی و الگوهای قدیمی تر آلتائیک در نظر گرفته شده است .
- جهان اسلام خاورمیانه بزرگ (به استثنای ارمنستان ، قبرس ، اتیوپی ، گرجستان ، اسرائیل ، مالت و سودان جنوبی )، شمال غرب آفریقا ، آلبانی ، پاکستان ، بنگلادش ، بخش هایی از بوسنی و هرزگوین ، برونئی ، کومور ، اندونزی ، مالزی ، مالدیو و بخشهایی از جنوب غربی فیلیپین.
- تمدن جنوب صحرای آفریقا واقع در جنوب آفریقا، آفریقای میانه (به استثنای چاد) ، آفریقای شرقی (به استثنای اتیوپی ، کومور ، موریس ، و سواحل سواحیلی کنیا و تانزانیا )، کیپ ورد ، غنا ، ساحل عاج ، لیبریا ، و سیرالئون . هانتینگتون به عنوان تمدن هشتم احتمالی در نظر گرفته است.
- اتیوپی و هائیتی به جای تعلق به یکی از تمدن های "مهم" به عنوان کشورهای "تنها" برچسب گذاری شده اند. هانتینگتون می نویسد که اسرائیل را می توان کشوری منحصر به فرد با تمدن خاص خود دانست، اما کشوری که بسیار شبیه به غرب است. هانتینگتون همچنین معتقد است که کارائیب انگلوفون ، مستعمرات سابق بریتانیا در دریای کارائیب، یک موجودیت مجزا را تشکیل می دهد.
- کشورهای دیگری نیز وجود دارند که به عنوان "کشورهای شکاف" در نظر گرفته می شوند زیرا دارای گروه های بسیار بزرگی از مردم هستند که با تمدن های جداگانه هویت دارند. مثالها عبارتند از : اوکراین (شکاف بین بخش غربی تحت تسلط کاتولیکها و شرق تحت تسلط ارتدوکس )، گویان فرانسه (شکاف بین آمریکای لاتین و غرب)، بنین ، چاد ، کنیا ، نیجریه ، تانزانیا و توگو ( همه شکاف بین اسلام و صحرای آفریقا)، گویان و سورینام (شکاف بین هندو و آفریقای جنوب صحرا)، سریلانکا(شکاف بین هندو و بودایی)، و فیلیپین (شکاف بین اسلام، در مورد میندانائوی جنوب غربی ؛ سینیک، در مورد کوردیلا ؛ و اکثریت مسیحی غرب زده). سودان نیز به عنوان "شکاف" بین اسلام و جنوب صحرای آفریقا گنجانده شد. این تقسیم بندی در ژوئیه 2011 پس از رای قاطع برای استقلال سودان جنوبی در همه پرسی ژانویه 2011 به یک انشعاب رسمی تبدیل شد .
تز هانتینگتون در مورد برخورد تمدنی [ ویرایش ]
هانتینگتون در مجمع جهانی اقتصاد در سال 2004
هانتینگتون استدلال می کند که روند درگیری های جهانی پس از پایان جنگ سرد به طور فزاینده ای در این تقسیمات تمدنی ظاهر می شود. جنگهایی مانند جنگهایی که پس از فروپاشی یوگسلاوی ، در چچن ، و بین هند و پاکستان بهعنوان شواهدی از درگیریهای بین تمدنی ذکر شد. او همچنین استدلال میکند که باور گسترده غرب به جهانشمول بودن ارزشها و نظامهای سیاسی غرب سادهلوحانه است و اصرار مداوم بر دموکراسیسازی و چنین هنجارهای «جهانی» تنها باعث تضاد بیشتر تمدنهای دیگر خواهد شد. هانتینگتون غرب را از پذیرش این امر بی میل میداند، زیرا نظام بینالملل را ساخته، قوانین آن را نوشته و در قالب سازمان ملل به آن بخشیده است .
هانتینگتون تغییر عمده قدرت اقتصادی، نظامی و سیاسی را از غرب به سایر تمدنهای جهان شناسایی میکند، که مهمتر از همه آنها به دو تمدن چالشگر، سینیک و اسلام، میگویند.
از نظر هانتینگتون، تمدن سینی آسیای شرقی به دلیل رشد سریع اقتصادی اش، از نظر فرهنگی خود و ارزش هایش را نسبت به غرب مطرح می کند. به طور خاص، او معتقد است که اهداف چین این است که دوباره خود را به عنوان هژمون منطقه ای معرفی کند و دیگر کشورهای منطقه به دلیل تاریخچه ساختارهای فرماندهی سلسله مراتبی که در کنفوسیوس ضمنی است، با چین "باند" خواهند کرد .تمدن سینی در مقابل فردگرایی و کثرت گرایی که در غرب ارزش قائل است. قدرتهای منطقهای مانند دو کره و ویتنام به خواستههای چین تن خواهند داد و به جای تلاش برای مخالفت با چین، بیشتر از چین حمایت خواهند کرد. بنابراین هانتینگتون معتقد است که ظهور چین یکی از مهمترین مشکلات و قویترین تهدید درازمدت برای غرب است، زیرا ادعای فرهنگی چین با تمایل آمریکا برای فقدان هژمونی منطقهای در شرق آسیا در تضاد است. [ نیازمند منبع ]
هانتینگتون استدلال می کند که تمدن اسلامی انفجار جمعیتی عظیمی را تجربه کرده است که به بی ثباتی هم در مرزهای اسلام و هم در داخل آن دامن می زند، جایی که جنبش های بنیادگرایانه به طور فزاینده ای محبوب می شوند. مظاهر آنچه که او آن را " تجدید حیات اسلامی " می نامد شامل انقلاب 1979 ایران و جنگ اول خلیج فارس است . شاید بحث برانگیزترین جمله ای که هانتینگتون در مقاله فارین افرز بیان کرد این بود که "اسلام مرزهای خونینی دارد". هانتینگتون معتقد است که این نتیجه واقعی چندین عامل از جمله برآمدگی جوانان مسلمان است که قبلاً ذکر شدو رشد جمعیت و نزدیکی اسلام به بسیاری از تمدن ها از جمله سینی، ارتدوکس، غربی و آفریقایی.
هانتینگتون تمدن اسلامی را متحد بالقوه چین میداند که هم اهداف تجدیدنظرطلبانهتری دارد و هم در تضادهای مشترک با تمدنهای دیگر، بهویژه غرب. به ویژه، او منافع مشترک چینی و اسلامی را در زمینههای تکثیر تسلیحات، حقوق بشر و دموکراسی که با منافع غرب در تضاد است، شناسایی میکند و احساس میکند که اینها زمینههایی هستند که دو تمدن در آن همکاری خواهند کرد.
روسیه، ژاپن و هند همانهایی هستند که هانتینگتون آن را «تمدنهای نوسانی» مینامد و ممکن است به نفع هر دو طرف باشد. برای مثال، روسیه با بسیاری از گروههای قومی مسلمان در مرزهای جنوبی خود (مانند چچن ) درگیر است، اما - به گفته هانتینگتون - با ایران همکاری میکند تا از خشونتهای بیشتر مسلمانان-ارتدوکس در جنوب روسیه جلوگیری کند و به ادامه جریان نفت کمک کند. هانتینگتون استدلال می کند که یک " ارتباط چینی-اسلامی " در حال ظهور است که در آن چین برای تقویت موقعیت بین المللی خود با ایران ، پاکستان و سایر کشورها همکاری نزدیک تری خواهد داشت .
هانتینگتون همچنین استدلال می کند که درگیری های تمدنی «به ویژه بین مسلمانان و غیر مسلمانان رواج دارد» و «مرزهای خونین» بین تمدن های اسلامی و غیراسلامی را مشخص می کند. این کشمکش به زمان ورود اولیه اسلام به اروپا ، اخراج نهایی آن در تسخیر مجدد ایبری ، حملات ترکان عثمانی به اروپای شرقی و وین، و تقسیم امپراتوری اروپایی ملل اسلامی در دهه های 1800 و 1900 برمی گردد.
هانتینگتون همچنین معتقد است که برخی از عوامل مؤثر در این تعارض این است که هم مسیحیت (که تمدن غرب بر آن استوار است) و هم اسلام عبارتند از:
- ادیان تبلیغی، به دنبال تغییر دین دیگران
- ادیان جهانی، «همه یا هیچ»، به این معنا که هر دو طرف معتقدند که فقط ایمان آنها صحیح است.
- ادیان غایتشناسی ، یعنی ارزشها و باورهایشان نشاندهنده اهداف هستی و هدف در وجود انسان است.
هانتینگتون نوشت، عوامل جدیدتری که به درگیری غرب و اسلام کمک میکند، تجدید حیات اسلامی و انفجار جمعیتی در اسلام، همراه با ارزشهای جهانشمولی غربی - یعنی این دیدگاه که همه تمدنها باید ارزشهای غربی را اتخاذ کنند - است که بنیادگرایان اسلامی را خشمگین میکند. هانتینگتون در مقاله فارن افرز به اختصار و با جزییات بسیار بیشتر در کتاب خود در سال 1996، مجموعاً همه این عوامل تاریخی و مدرن را به یک درگیری خونین بین تمدن های اسلامی و غربی منتهی می کند.
چرا تمدن ها با هم برخورد خواهند کرد [ ویرایش ]
هانتینگتون شش توضیح برای اینکه چرا تمدن ها با هم برخورد می کنند ارائه می دهد:
- تفاوتهای میان تمدنها بسیار اساسی است، زیرا تمدنها بر اساس تاریخ، زبان، فرهنگ، سنت و مهمتر از همه، مذهب از یکدیگر متمایز میشوند. این تفاوت های اساسی محصول قرن ها و پایه های تمدن های مختلف است، یعنی به این زودی ها از بین نمی روند.
- جهان در حال تبدیل شدن به یک مکان کوچکتر است. در نتیجه تعاملات در سرتاسر جهان رو به افزایش است که «آگاهی تمدنی» و آگاهی از تفاوتهای تمدنها و اشتراکات درون تمدنها را تشدید میکند.
- به دلیل نوسازی اقتصادی و تغییرات اجتماعی، مردم از هویت های محلی قدیمی جدا شده اند. در عوض، دین جایگزین این شکاف شده است، که زمینه ای برای هویت و تعهد فراهم می کند که از مرزهای ملی فراتر می رود و تمدن ها را متحد می کند.
- رشد آگاهی تمدنی با نقش دوگانه غرب تقویت می شود. از یک سو، غرب در اوج قدرت است. همزمان، پدیده بازگشت به ریشه در میان تمدن های غیر غربی در حال وقوع است. غرب در اوج قدرت با کشورهای غیرغربی روبرو می شود که به طور فزاینده ای تمایل، اراده و منابع برای شکل دادن به جهان به شیوه های غیرغربی را دارند.
- ویژگیها و تفاوتهای فرهنگی کمتر از ویژگیهای سیاسی و اقتصادی تغییرپذیر بوده و در نتیجه به آسانی به خطر میافتند و حل میشوند.
- منطقه گرایی اقتصادی در حال افزایش است. منطقه گرایی اقتصادی موفق، آگاهی تمدنی را تقویت خواهد کرد. منطقه گرایی اقتصادی زمانی ممکن است موفق شود که ریشه در تمدن مشترک داشته باشد.
غرب در مقابل بقیه [ ویرایش ]
هانتینگتون پیشنهاد میکند که در آینده، محور مرکزی سیاست جهانی، تضاد بین تمدنهای غربی و غیرغربی، به تعبیر استوارت هال ، تضاد بین «غرب و بقیه» است. او سه شکل از اقدامات کلی و اساسی را ارائه می دهد که تمدن غیر غربی می تواند در پاسخ به کشورهای غربی انجام دهد. [21]
- کشورهای غیر غربی می توانند برای حفظ ارزش های خود و محافظت از خود در برابر تهاجم غرب تلاش کنند تا به انزوا دست یابند. با این حال، هانتینگتون استدلال می کند که هزینه های این اقدام زیاد است و تنها چند ایالت می توانند آن را دنبال کنند.
- بر اساس تئوری « باندبازی » کشورهای غیر غربی می توانند به ارزش های غربی بپیوندند و بپذیرند.
- کشورهای غیرغربی می توانند تلاش کنند تا از طریق مدرنیزاسیون قدرت غربی را متعادل کنند. آنها می توانند با حفظ ارزش ها و نهادهای خود، قدرت اقتصادی، نظامی را توسعه دهند و با سایر کشورهای غیر غربی علیه غرب همکاری کنند. هانتینگتون معتقد است که افزایش قدرت تمدن های غیر غربی در جامعه بین المللی باعث می شود که غرب شروع به توسعه درک بهتری از مبانی فرهنگی زیربنای تمدن های دیگر کند. از این رو تمدن غرب به عنوان «جهانی» تلقی نخواهد شد، اما تمدن های مختلف یاد خواهند گرفت که همزیستی کنند و برای شکل دادن به جهان آینده به یکدیگر بپیوندند.
تداخل وضعیت اصلی و خط خطا [ ویرایش ]
از نظر هانتینگتون، تضاد بین تمدنی خود را به دو شکل نشان می دهد: تضادهای خط گسل و تضادهای دولت مرکزی.
تضادهای خط گسل در سطح محلی است و بین دولت های مجاور متعلق به تمدن های مختلف یا در داخل ایالت هایی رخ می دهد که جمعیت هایی از تمدن های مختلف را در خود جای داده اند.
درگیری های دولت های اصلی در سطح جهانی بین دولت های اصلی تمدن های مختلف است. زمانی که دولتهای اصلی درگیر میشوند، تضادهای حالت اصلی میتوانند از تضادهای خط گسل ناشی شوند. [22]
این درگیریها ممکن است ناشی از عوامل متعددی باشد، مانند: نفوذ یا قدرت نسبی (نظامی یا اقتصادی)، تبعیض علیه مردم تمدن متفاوت، مداخله برای محافظت از خویشاوندان در تمدن متفاوت، یا ارزشها و فرهنگهای مختلف، به ویژه زمانی که یک تمدن تلاش می کند ارزش های خود را بر مردم تمدن متفاوت تحمیل کند. [22]
مدرنیزاسیون، غرب زدگی و "کشورهای درهم شکسته" [ ویرایش ]
ژاپن، چین و چهار ببر آسیایی از بسیاری جهات مدرن شده اند و در عین حال جوامع سنتی یا مستبدی را حفظ کرده اند که آنها را از غرب متمایز می کند. برخی از این کشورها با غرب درگیر شده اند و برخی نه.
شاید نمونه نهایی مدرنیزاسیون غیرغربی روسیه باشد، کشور اصلی تمدن ارتدکس. هانتینگتون استدلال می کند که روسیه در درجه اول یک کشور غیر غربی است، اگرچه به نظر می رسد او موافق است که این کشور دارای اجداد فرهنگی قابل توجهی با غرب مدرن است. به عقیده هانتینگتون، غرب به واسطه تجربه اش از رنسانس ، اصلاحات ، و روشنگری از کشورهای مسیحی ارتدکس متمایز است . توسط استعمار خارج از کشور به جای گسترش و استعمار پیوسته. و با تزریق فرهنگ کلاسیک در یونان باستان و نه از طریق مسیر پیوسته امپراتوری بیزانس .
هانتینگتون به کشورهایی که به دنبال وابستگی به تمدن دیگری هستند به عنوان «کشورهای پاره پاره» اشاره می کند. ترکیه ، که رهبری سیاسی آن از دهه 1920 به طور سیستماتیک سعی در غربی کردن کشور داشته است، نمونه اصلی او است. تاریخ، فرهنگ و سنت های ترکیه برگرفته از تمدن اسلامی است، اما نخبگان ترکیه، با مصطفی کمال آتاتورک که در سال 1923 به عنوان اولین رئیس جمهور قدرت را به دست گرفت، نهادها و لباس های غربی را تحمیل کرد، الفبای لاتین را پذیرفت ، به ناتو پیوست و به دنبال پیوستن به آن بود. اتحادیه اروپا .
مکزیک و روسیه نیز توسط هانتینگتون پاره پاره شده اند. او همچنین استرالیا را به عنوان کشوری که بین میراث تمدنی غربی و تعامل اقتصادی فزاینده اش با آسیا درگیر است، مثال می زند.
به گفته هانتینگتون، یک کشور از هم پاشیده باید سه شرط را برآورده کند تا هویت تمدنی خود را دوباره تعریف کند. نخبگان سیاسی و اقتصادی آن باید از این حرکت حمایت کنند. دوم، عموم مردم باید مایل به پذیرش تعریف مجدد باشند. ثالثاً نخبگان تمدنی که کشور پاره پاره می خواهد به آن بپیوندد باید کشور را بپذیرند.
این کتاب ادعا می کند که تا به امروز هیچ کشور از هم پاشیده ای هویت تمدنی خود را با موفقیت بازتعریف نکرده است، این بیشتر به دلیل امتناع نخبگان تمدن میزبان از پذیرش کشور پاره پاره شده است، اگرچه اگر ترکیه به عضویت اتحادیه اروپا درآمد، اشاره شده است که بسیاری از مردم آن از غربگرایی حمایت میکنند، همانطور که در نقل قول زیر توسط اگمن باغیش، وزیر اتحادیه اروپا آمده است: «این کاری است که اروپا باید انجام دهد: آنها باید بگویند که وقتی ترکیه همه الزامات را برآورده کند، ترکیه در تاریخ X به عضویت اتحادیه اروپا در میآید. سپس در یک روز حمایت افکار عمومی ترکیه را دوباره به دست خواهیم آورد.» [23] اگر قرار بود این اتفاق بیفتد، به گفته هانتینگتون، اولین کسی بود که هویت تمدنی خود را بازتعریف کرد.
انتقاد [ ویرایش ]
این کتاب توسط نویسندگان دانشگاهی مختلف مورد انتقاد قرار گرفته است که از نظر تجربی، تاریخی، منطقی یا ایدئولوژیک ادعاهای آن را به چالش کشیده اند (فاکس، 2005؛ مونگیو پیپیدی و میندروتا، 2002؛ هندرسون و تاکر، 2001؛ راست، اونال، و کاکس، 2000; هاروی، 2000). [24] [25] [26] [27] دانشمند علوم سیاسی پل ماسگریو می نویسد که Clash of Civilization "در میان آن دسته از سیاست گذارانی که از نام بردن سون تزو لذت می برند، از ویژگی های بزرگی برخوردار است، اما تعداد کمی از متخصصان روابط بین الملل بر آن تکیه می کنند یا حتی به آن اشاره می کنند. صراحتاً، کلش ثابت نکرده است که راهنمای مفید یا دقیقی برای درک جهان است." [28]
محقق آمارتیا سن (1999) در مقالهای که صریحاً به هانتینگتون اشاره میکند، استدلال میکند که "تنوع یکی از ویژگیهای بیشتر فرهنگهای جهان است. تمدن غربی نیز از این قاعده مستثنی نیست. عملکرد دموکراسی که در غرب مدرن پیروز شده است، عمدتاً یک نتیجه است. اجماعی که از زمان روشنگری و انقلاب صنعتی و بهویژه در حدود یک قرن اخیر پدیدار شده است. خواندن تعهد تاریخی غرب - در طول هزاران سال - به دموکراسی و سپس مقایسه آن با غیرغربیها. سنت ها (در نظر گرفتن هر یک به عنوان یکپارچه) اشتباه بزرگی خواهد بود." [29] : 16
پل برمن در کتاب خود در سال 2003 ترور و لیبرالیسم استدلال می کند که مرزهای فرهنگی متمایز در عصر حاضر وجود ندارد. او استدلال میکند که «تمدن اسلامی» یا «تمدن غربی» وجود ندارد، و شواهد دال بر برخورد تمدنی قانعکننده نیست، بهویژه وقتی روابطی مانند روابط بین ایالات متحده و عربستان سعودی را در نظر بگیریم . علاوه بر این، او به این واقعیت اشاره می کند که بسیاری از افراط گرایان اسلامی زمان قابل توجهی را صرف زندگی یا تحصیل در دنیای غرب کرده اند. به عقیده برمن، تعارض به دلیل باورهای فلسفی که گروه های مختلف بدون توجه به هویت فرهنگی یا مذهبی مشترک هستند (یا مشترک نیستند) به وجود می آید. [30]
تیموتی گارتون اش به «جبرگرایی فرهنگی افراطی... خام تا حد تقلید» ایده هانتینگتون مبنی بر اینکه اروپای کاتولیک و پروتستان به سمت دموکراسی پیش می رود، اما اروپای مسیحی ارتدکس و اسلامی باید دیکتاتوری را بپذیرند، مخالف است. [31]
ادوارد سعید پاسخی به تز هانتینگتون در مقاله خود در سال 2001 با عنوان "برخورد جهل" صادر کرد. [32] سعید استدلال میکند که دستهبندی هانتینگتون از «تمدنهای» ثابت جهان، وابستگی متقابل پویا و تعامل فرهنگ را حذف میکند. سعید (2004) یکی از منتقدان قدیمی پارادایم هانتینگتونی و طرفدار صریح مسائل عربی، همچنین استدلال میکند که تز برخورد تمدنها نمونهای از «نژادپرستی ناپاکآمیز خالص، نوعی تقلید از علم هیتلری است که امروز علیه اعراب و اعراب انجام میشود. مسلمانان» (ص 293). [33]
نوام چامسکی مفهوم برخورد تمدنها را بهعنوان یک توجیه جدید برای ایالات متحده برای «هر جنایتی که میخواستند انجام دهند» را مورد انتقاد قرار داده است، که پس از جنگ سرد لازم بود زیرا اتحاد جماهیر شوروی دیگر تهدیدی قابل دوام نبود. . [34]
یووال نوح هراری در 21 درس برای قرن 21 ، برخورد تمدن ها را یک تز گمراه کننده خواند. او نوشت که بنیادگرایی اسلامی بیشتر تهدیدی برای تمدن جهانی است تا رویارویی با غرب. او همچنین استدلال کرد که صحبت در مورد تمدن ها با استفاده از تشبیهات زیست شناسی تکاملی اشتباه است. [35]
منطقه متوسط [ ویرایش ]
مدل ژئوپلیتیکی هانتینگتون، به ویژه ساختارهای شمال آفریقا و اوراسیا، عمدتاً از مدل ژئوپلیتیکی " منطقه میانی " که برای اولین بار توسط دیمیتری کیتسیکیس فرموله شد و در سال 1978 منتشر شد، مشتق شده است. ، نه غربی است و نه شرقی (حداقل با توجه به خاور دور) بلکه متمایز در نظر گرفته می شود. در مورد این منطقه، هانتینگتون از کیتسیکیس خارج می شود و ادعا می کند که یک خط گسل تمدنی بین دو مذهب غالب و در عین حال متفاوت ( ارتدوکس شرقی و اسلام سنی) وجود دارد.، از این رو پویایی درگیری خارجی است. با این حال، کیتسیکیس تمدن یکپارچه ای را ایجاد می کند که این دو قوم را به همراه کسانی که به مذاهب کمتر مسلط شیعه ، علویسم و یهودیت تعلق دارند، تشکیل می دهد . آنها مجموعهای از دیدگاهها و هنجارهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی متقابل دارند که با دیدگاههای غرب و شرق دور کاملاً متفاوت است. بنابراین در منطقه میانی نمی توان از برخورد تمدنی یا تضاد بیرونی صحبت کرد، بلکه از یک درگیری داخلی، نه برای تسلط فرهنگی، بلکه برای جانشینی سیاسی صحبت کرد. این امر با مستندسازی ظهور مسیحیت از امپراتوری روم هلنیزه شده ، ظهور خلافت های اسلامی با موفقیت نشان داده شده است.از امپراتوری روم مسیحی شده و ظهور حکومت عثمانی از خلفای اسلامی و امپراتوری روم مسیحی شده.
محمد خاتمی ، رئیس جمهور اصلاح طلب ایران (در سمت ریاست جمهوری 1997-2005)، نظریه گفتگوی تمدن ها را به عنوان پاسخی به نظریه هانتینگتون معرفی کرد.
مفاهیم متضاد [ ویرایش ]
در سالهای اخیر، نظریه گفتگوی تمدنها ، پاسخی به برخورد تمدنها هانتینگتون، در مرکز توجه بینالمللی قرار گرفته است. این مفهوم در اصل توسط فیلسوف اتریشی، هانس کوچلر، در مقاله ای درباره هویت فرهنگی (1972) ابداع شد. [37] در نامه ای به یونسکو ، کوچلر پیشتر پیشنهاد کرده بود که سازمان فرهنگی سازمان ملل متحد باید موضوع "گفتگو بین تمدن های مختلف" ( گفتگو در میان تمدن های مختلف ) را مطرح کند. [38] در سال 2001، رئیس جمهور ایران، محمد خاتمیاین مفهوم را در سطح جهانی معرفی کرد. به ابتکار او، سازمان ملل متحد سال 2001 را به عنوان "سال گفتگوی بین تمدن ها سازمان ملل" اعلام کرد. [39] [40] [41]
ابتکار اتحاد تمدن ها (AOC) در پنجاه و نهمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال 2005 توسط خوزه لوئیس رودریگز زاپاترو ، نخست وزیر اسپانیا و با حمایت رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه پیشنهاد شد . هدف از این ابتکار ایجاد اقدام جمعی در جوامع مختلف برای مبارزه با افراط گرایی ، غلبه بر موانع فرهنگی و اجتماعی بین جهان عمدتاً غربی و عمدتاً مسلمان، و کاهش تنش ها و دو قطبی شدن بین جوامعی است که در ارزش های مذهبی و فرهنگی متفاوت هستند.
سایر الگوهای تمدنی [ ویرایش ]
- اوراسیایسم ، یک مفهوم ژئوپلیتیکی روسی بر اساس تمدن اوراسیا
- منطقه میانی
- تمدن اسلام-مسیحی
- پان ترکیسم
افراد [ ویرایش ]
همچنین ببینید [ ویرایش ]
- بالکانیزاسیون
- ماموریت تمدن سازی
- جنگ سرد دوم
- نقد چندفرهنگی
- نسبیت گرایی فرهنگی
- حزب شرق
- جنگ خط گسل
- پلیس جهانی
- نقشه فرهنگی جهان اینگلهارت–ولزل
- مخالفت با مهاجرت
- شرق شناسی
- ابرقدرت های بالقوه
- کشمکش اجتماعی طولانی
- پلورالیسم مذهبی
منبع
https://en.wikipedia.org/wiki/Clash_of_Civilizations